میزند، تعهد و مسئولیت را از افراد سلب میکند و موجب تقویت هویت ناموفق میشود (شفیع آبادی و ناصری ۱۳۹۲).
۲-۱۷-۱-۱ شیوههای تربیتی والدین و احساس مسئولیت
لازمه هر رفتار و حرکت هدفمند، کششهای درونی و برانگیختگی عاطفی است و رفتارهای مطلوب و متعالی در سایه انگیزه های درونی و بیرونی پدیدار میشود لذا برخورداری از نگرش مثبت نسبت به حیات فردی و اجتماعی، مقدمه ضروری برای رویش جوانه های تلاش و به فعلیت رساندن ظرفیت های ذهنی وقابلیت های شخصی است. فراهم شدن فضای مطلوب خانوادگی، غنی بودن محرکهای محیطی، اتخاذ مناسبترین و مؤثرترین شیوه های تربیتی، ایجاد آمادگیهای ذهنی و انجام تغییرات مثبت شناختی، تقویت رفتارهای سازش یافته و ارائه پاسخ های قابل قبول، اجتناب از تهدید، تحقیر و تنبیه و تأیید و تشویق مستمر تلاش های کودکان از کارآمدترین عوامل ایجاد تحول و تقویت انگیزه در ایجاد یک رفتار مطلوب مثل مسئولیتپذیری میباشد (مشتاقی، ۱۳۸۸).
بدون شک چگونگی نظام شکلگیری بازخوردها و نگرش های کودکان نسبت به پدیده های مختلف در آمادگی و تمایل و یا عدم آمادگی و اکراه آنان برای نشان دادن پاسخ با رفتار مناسب در شرایط و موفقیت های گوناگون نقش اساسی دارد. نگرشها و باورها که بستر پدیدار شدن رفتار ماست خود آمیزهای از تجارب شناختی و احساسات خوشایند و ناخوشایند حاصل از آن در تعامل خود با محیط و دیگران است (همان منبع).
در مورد شیوههای تربیتی والدین و تأثیر آن بر رفتار و شخصیت کودک، تحقیقات فراوانی صورت گرفته است. هافمن۷۸(۱۹۸۰) در پژوهشی در مورد شیوههای انضباطی والدین میگوید اعمال انضباط والدین به سه شکل صورت میگیرد:
۱) ابراز قدرت: تنبیه فیزیکی، محروم کردن از مالکیت و مزایا.
۲) کنارهگیری عاطفی: ابراز فیزیکی چشم، عدم تأیید، توجه نکردن، جدا کردن کودک از دیگران، صحبت نکردن با کودک، ابراز نارضایتی یا تهدید به ترک کردن.
۳) تلقین: توضیح پیامدهای زیانبخش رفتار کودک برای خودش با دیگران، توجه به انتظارات کودک و اهمیتش برای دیگران.
البته، سبک انضباطی ممکن است ترکیبی از این سه نوع باشد اما معمولاً از یک سبک خاص بیشتر استفاده میشود (هافمن، به نقل از سعدی پور، ۱۳۸۶). نتیجه پژوهش ها نشان میدهد ابراز قدرت، درونی کردن معیارهای اخلاقی را تسهیل نمیکند، بلکه تنها یک گرایش اخلاقی را با توجه به معیارهای بیرونی و نه درونی پرورش میدهد. روش انضباطی کنارهگیری عاطفی، اثر مثبت ویژهای بر رشد معیارهای اخلاقی نداشته است چون حالت تنبیه شدیدی دارد (همان منبع).
والدینی هم که همه چیز را برای کودک مهیا و آماده میکنند، به طوری که حتی قبل از آن که کودک چیزی بخواهد آن را در اختیارش میگذارند، فضای فکری خوبی برای او ایجاد نمیکنند تا او کمبودهای خود را حس کند و بفهمد که برای برطرف کردن نیازهای خود باید قدمی بردارد، حتی اگر این قدم فقط خواستن باشد کسی که فضای خواستن را درک نکرده باشد به معنی واقعی مصرف کننده بوده و احساس میکند زندگی و اجتماع به او بدهکار است و فکر میکند والدین وظیفه دارند تا آخر عمر جور او را بکشند و هر چه او خواست برایش فراهم کنند (زارع بیدکی، ۱۳۹۱).
با توجه به اینکه لازمه مسئول بودن، آن است که شخص بتواند تکالیف را با وجود زحمتی که دربردارد به پایان برساند، کمک به کودکان برای رویارویی با این موضوع وظیفه بزرگترهاست. نهایتاً خود والدین باید سطح مسئولیتی که کودکان میتوانند به عهده گیرند، تشخیص دهند و برای پشتیبانی از رفتار مسئولانه و ترغیب آنان به انجام آن رفتار باید معیار یا قواعد را در خانواده مقرر سازند (کلمز و بین، ترجمه علیپور، ۱۳۸۷).
۲-۱۷-۲ موانع مسئولیتپذیری در محیط خانواده
۱٫ در شیوۀ تربیت استبدادی، والدین به نظر نوجوانان و جوانان اهمیت نمیدهند. تنبیه در این شیوه رواج دارد و موجب میشود مهارتهایی مانند دوستیابی، شرکت در فعالیتهای اجتماعی و مسئولیتپذیری در کودکان رشد نکند. تحقیقات کاگان و ماسن نشان میدهد که اگر والدین بسیار سختگیر و دیکتاتور باشند، مانع پیشرفت و توسعۀ کنجکاوی و خلاقیت کودک خود میشوند. والدینی که اجازه نمیهند کودک ابراز وجود یا اظهار نظر کند، مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند. در نتیجه، اینگونه کودکان در آینده روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (هواسی، ۱۳۸۶).
۲٫ سرزنش و نکوهش، عامل دیگری است که فرزندان را خاطی میکند و موجب میشود که آتش لج بازی و عدم مسئولیتپذیری در آن ها شعلهور گردد.
۳٫ عدم هماهنگی والدین، موجب میشود فرزندان نیز با دیگران روابط سردی داشته باشند؛ بنابراین، روحیه ناسازگاری در فرزندان درونی میشود و مسئولیتپذیری و روحیه تعاون آنها آسیب میبیند.
۴٫ نداشتن تجربه گروهی و بازیهای دسته جمعی موجب میشود که روحیه همکاری و تعاون و اشتراک مساعی، که یکی از ابزارهای مهم مسئولیتپذیری است، در کودکان رشد نکند.
۵٫ فقدان محبت موجب آن است که فرد، در تعامل با جامعه دچار مشکل شود، همواره فاصله ی خود را با دیگران حفظ کند و از همکاری با آن ها اجتناب ورزد. این جزء رفتارهایی است که با روحیهی مسئولیتپذیری و مشارکت جویی ناسازگار است (رحیمی،۱۳۷۷، به نقل از حسینی قمی، ۱۳۹۱).
۲-۱۸ شریط و مقدمات مسئولیتپذیری
مسئولیتپذیری، مقدمات و شرایطی دارد و زمانی میتوان مسئولیتی را به فردی سپرد
که او این شرایط را احراز کرده باشد. لذا در ادامه مختصراً به این شرایط و مقدمات اشارهای خواهیم کرد:
۱) اراده: مسئولیتپذیری زمانی تحقق میپذیرد که رسالت و تکلیفی در کار باشد؛ یعنی انسان، قبلاً کارهایی را با اراده و اختیار خویش پذیرفته باشد و سپس مسئولیت انجام آن را به عهده گیرد نه کارهایی که تحت تأثیر جاذبه میلها و دافعه خوفها انجام میدهد.
۲) عقلانیت: مسئولیت در جایی اعتیار میشود که فرد، دارای قدرت تمیز و ادراک باشد؛ لذا انسان نا آگاهی که دارای قدرت درک و فهم نمیباشد را نمیتوان ملزم به انجام کاری کرد و به او مسئولیتی را سپرد. زمانی میتوان فرد را در مقابل وظیفهای که داشته است مورد بازخواست قرار داد که آن فرد، قبلاً مسئولیت خود را شناخته باشد و این مستلزم رسایی پیام و دریافت آن توسط فرد مکلّف میباشد.
۳) قدرت: تکلیف کردن متوقف بر قدرت انجام وظیفه از سوی فرد مکلف است لذا فرد ناتوان هر چند که آگاه باشد به دلیل اینکه کار از حوزه عمل و قدرت او خارج است مسئول نخواهد بود.
۴) اختیار: زمانی میتوان فرد را مسئول دانست که او با اختیار و ارادهی خود، انجام یا ترک کاری را به عهده گرفته باشد نه اینکه مجبور به این کار شده باشد (وطندوست، ۱۳۸۸). بدون شروط بالا مسئولیت دادن به کسی و بازخواست کردن از او معنایی ندارد و این مقدمات، از شرایط اساسی مسئولیتپذیری میباشد.
۵) اخوت دینی: تمام افراد در جامعه اسلامی در غم و شادی یکدیگر شریکاند و اخوت دینی یک امر اعتقادی است. نتیجه اخوت دینی وحدت اسلامی است که قویترین عامل توانمندی امت اسلامی محسوب میشود.
۶) میل به خیرخواهی: خیرخواهی و مفهوم یاری و دستگیری هم مربوط به امور دنیایی و حفظ افراد از گرفتاریها و ناملایمات این جهان میشود و هم نگهداری و حفظ آن ها از درافتادن به مصائب جهان آخرت را در بر میگیرد.
۷) میل به بودن در اجتماع: انسان به طور فطری اجتماعی آفریده شده است و بودن در اجتماع و قبول مسئولیتهای مختلف به زندگی انسان، معنی و مفهوم میبخشد و زندگی انفرادی یک زندگی مسئولانه نیست (یعقوبی، ۱۳۹۰).
۲-۱۹ مسئولیتپذیری از دیدگاه روانشناسان
۲-۱۹-۱ دیدگاه فرانکل۷۹: وجودگرایان۸۰
افراد زیادی به جای اینکه مسئولیت راه سالم زندگی را بپذیرند وانمود میکنند که سائق های زیستی آنها، زندگیشان را کنترل میکند (پروچاسکا، ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۹۱). ویکتور فرانکل روان نژندی را نتیجه ناتوانی در پیدا کردن معنا و مسئولیت در زندگی میداند، یعنی نبود هدف و احساس تهی بودن. او میگوید لازمه یافتن معنا، مسئولیت شخصی است هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند به ما احساس معنا و مفهوم در زندگی بدهد. این مسئولیت خود ماست که راهمان را پیدا کنیم. باید با احساس مسئولیت با شرایط هستی خود روبرو شویم. به اعتقاد او سه عامل جوهر وجود انسان را تشکیل میدهد: معنویت، آزادی و مسئولیت (شولتس، ترجمه خوشدل، ۱۳۸۸).
درباره اهمیت مسئولیت در درمانهای وجودی زیاد صحبت شده و اینکه گاهی افراد با اضطراب وجودی مسئول بودن در برابر اینکه چه کسی میخواهد باشد، مواجهه میشود. هوشیاری و انتخاب از ویژگی های منحصر به فرد انسان است. ما باید از خود، روابط و دنیا آگاه باشیم و تصمیمات خود را به رسمیت بشناسیم. تصمیم گرفتن مستلزم آن است که جرات داشته باشیم مسئولیت عمل خود را بپذیریم (پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
بدین علت فرانکل عقیده دارد که روان نژند واقعی کسی است که پیوسته سعی کند از آگاهی نسبت به وظیفه و مسئولیتی که زندگی بر عهده او گذاشته است بگریزد. فرانکل پذیرفتن مسئولیت را امری ضروری میداند و قاطعانه به آن تکیه دارد. روش درمانی او این است : « چنان زندگی کن که گویی بار دومی است که به دنیا آمدهای و اینک در حال انجام خطاهایی هستی که در زندگی نخست مرتکب شده بودی ». هیچ قاعده کلی بهتر از این نمیتواند احساس مسئولیت و حس وظیفه شناسی را در انسان پیدا کند (فرانکل، ترجمۀ صالحیان و میلانی، ۱۳۹۰).
در مورد لزوم مسئولیتپذیری شخصی، فرانکل میگوید: مسئولیت شخصی مانند آزادی معنوی یکی از ابعاد هستی انسان است. شاید دانستن اینکه ثمره زندگی ما مسئولیت خود ماست، مبارزه جویانه باشد ولی در دراز مدت سالمتر است و نگرش ما را فراتر میبرد. بنابر این مسئولیت میتواند ما را به تحقق بیشتر راه ببرد و استعداد را از قوه به فعل در آورد. شخصیت سالم از دیدگاه فرانکل روی به اهداف آتی دارد. از راه کار، عشق به دیگران با احساس مسئولیت و آزادی، انتخاب و استقلال، احساس تعهد میکند (شولتس، ترجمه خوشدل، ۱۳۸۸).
فرانکل در معنا درمانی سعی دارد بیمار را کاملاً از وظیفه مسئولیتپذیری خودآگاه سازد از این رو وظیفهی خود اوست که انتخاب کند در برابر چه کسی وچه چیزی تا چه حد مسئول است؟ و اینکه در برابر وظیفهای که زندگی بر عهدهاش نهاده پاسخگوی کیست؟ جامعه یا وجدان خویش؟ اکثراً خود را مسئول و پاسخ گوی خداوند میداند. آنها بر این باورند که خداوند این مسئولیت را برایشان تعیین کرده است.
۲-۱۹-۲ دیدگاه آدلر و روان شناسی فردی۸۱ :
آلفرد آدلر اولین روانکاوی است که بر ماهیت اجتماعی انسان تاکید ورزیده است. به عقیده ی او، رفتار در یک زمینه اجتماعی رخ می دهد و انسان مجبور است به ایجاد روابط متقابل بپردازد. آدلر جبرگرا نیست و به آزادی انتخاب و مسئولیت انسان در زندگی معتقد است. به نظر او زندگی فاقد هرگونه معنی ذاتی است
و هرکسی به شیوه ی خاص خودش به زندگی معنی می بخشد. در واقع محرک اصلی رفتار بشر، هدف ها و انتظارات وی از آینده است. فرد سالم برای هدف های خود تلاش می کند که در درجه ی اول ماهیتی اجتماعی دارند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۲).
به نظر آدلری ها، ” کسانی که می خواهند از آسیب رها باشند، باید بتوانند فشار مضاعف مسئولیت شخصی و اجتماعی را تحمل کنند. وقتی فرد آگاه شود که خود خلاق او، مسئول تبدیل واقعیت های عینی به رویدادهای معنی دار است، با مسئولیت برگزیدن هدف هایی مواجه می شود که امکان شکفتن آینده را فراهم می کند. وقتی افراد مسئولیت شکل دهی به زندگی خود را می پذیرند، باید مسئولیت تاثیر سبک زندگی خود بر جامعه را نیز بپذیرد. فردی که می تواند امید رسیدن به تمامیت را داشته باشد، کسی است که می تواند به امیدهای بشریت پاسخ دهد” (پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
در این مکتب هدف درمان این است که فرد علاقه ی اجتماعی کسب کند، وظایف زندگی را بدون بهانه به انجام رساند، انرژی خود را در حل مسائل خود و همنوعانش صرف کند و نواقص و کمبودهایش را بپذیرد و
