ای انجام وظیفه محوله کفایت میکرد، چرا که نیروی انسانی تنها و تنها مجری اندیشه و خواسته مدیر خود بوده و قرار نبود در بهبودها، بهرهوریها، تصمیمگیریها، کنترلها و… مشارکت و سهم داشته باشد. برای مدیر، همین بسنده بود که مجری، رأس ساعت مقرر در محل کار حاضر شود، کلیدی را به کار اندازد، اهرمی را بچرخاند، ماده یا قطعهای را به تعداد و اندازه مورد نظر شکل دهد، کاری به کار دیگر مراحل و زیرفرایندها نداشته باشد، مقررات و قوانین را رعایت کند و دردسری برای مسئولان خود به وجود نیاورد.
سازمان ها همان گونه که به دنبال راه هایی برای کمک به کارکنان هستند تا همه چالش های محیط کار را هدایت کنند، به طور فزاینده ای اهمیت مثبت گرایی و تمرکز بر رشد نیرومندی های کارکنان را به جای اینکه بر نقاط منفی آنها تمرکز کنند و سعی کنند تا آسیب پذیری ها و ضعف های کارکنان را ثابت نگه دارند دریافته اند و بر نقاط مثبت آنها تکیه می کنند. توجه به این موضوع از آن جهت حائز اهمیت می باشد که با تغییر شیوههای مدیریتی، تحول و تعمیق مناسبات کار، انتظارات سازمانها نیز از حدود دانش، بینش، تجربه و عملکرد نیروی انسانی، تغییر یافت. در شرایط جدید، هر فرد در هر جایگاه سازمانی و با هر نوع وظیفه محوله، مسئول بهبود مستمر رویههای انجام کار، ناظر و یا ارائه خدمت، عضوی از گروه انجام کار و تصمیمگیری تیمی، متعهد به شناسایی و حل مشکل، بخشی از فرهنگ سازمانی و در نهایت ارجمندترین سرمایه سازمان تلقی میشود.
اهداف پژوهش :
تعیین رابطه بین سرمایه روانشناختی و فرهنگ سازمانی
تعیین رابطه بین سرمایه روانشناختی و جو سازمانی
قابلیت پیش بینی فرهنگ سازمانی از طریق سرمایه روانشناختی
قابلیت پیش بینی جو سازمانی از طریق سرمایه روانشناختی
فرضیه های پژوهش :
بین سرمایه روانشناختی و فرهنگ سازمانی رابطه معنی داری وجود دارد
بین سرمایه روانشناختی و جو سازمانی رابطه معنی داری وجود دارد .
فرهنگ سازمانی از طریق سرمایه روانشناختی قابل پیش بینی است .
جو سازمانی از طریق سرمایه روانشناختی قابل پیش بینی است .
تعریف متغیرها :
۱-فرهنگ سازمانی
مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود. کریس آرجریس، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده میخواند و آن را در قالب رفتاری که مردم در عمل از خود آشکار میسازند، راهی که بر آن پایه بهطور واقعی میاندیشند و احساس میکنند و شیوهای که بهطور واقعی با هم رفتار میکنند تعریف میکند. ادگار شاین نیز فرهنگ سازمانی را اینگونه تعریف میکند:
یک الگویی از مفروضات بنیادی است که اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تکامل داخلی آن را یاد میگیرند و چنان خوب عمل میکند که معتبر شناخته شده، سپس بهصورت یک روش صحیح برای درک، اندیشه و احساس کردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته میشود. جیمز پرسی معتقد است که افراد یک سازمان دارای ارزشهای مشترک، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فکری و رفتاری هستند و بهطور خلاصه، فرهنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترک افراد سازمان تعریف میکند( طوسی،۱۳۹۲).
تعریف عملیاتی : نمره ای است که آزمون شونده از فرهنگ سازمانی رابینز(۱۹۹۹) کسب می کند .
۲-جو سازمانی :
تعریف جو سازمانی: طبق تعریف هالپین وکرافت ، جو سازمانی طرز رفتار واقعی رهبر نسبت به طرز رفتاری که گروه کارکنان او ادراک کرده اند از اهمیت کمتری برخوردار است زیرا که ادراک رفتار مدیر است که رفتار اعضاگروه را شکل داده و بر اساس آن جو سازمانی را تعریف می کنند: ویژگی های درونی که یک سازمان را از سازمان دیگر متمایز ساخته وبر روی رفتار افراد آن تاثیر می گذارد ، جو سازمانی نامیده شده است که این جو سازمانی بوسیله ادراکات کارکنان وتوصیفهای آنها از ویژگی های درونی سازمان سنجیده می شود. ( سید عباس زاده ، ۱۳۸۷).
تعریف عملیاتی: در پژوهش حاضر منظور از جوسازمانی ، نمره هایی است که دبیران در پرسشنامه جو سازمانی هالپین و کرافت (HCOCQ) (1963) کسب میکنند.این نمره به عنوان شاخص عددی جو سازمانی محسوب می شود.
۳-سرمایه روانشناختی :
سرمایه روانشناختی یک حالت قابل توسعه و مثبت روانشناختی با مشخصههای زیر است:
۱) متعهد شدن و انجام تلاش لازم برای موفقیت در کارها وظایف چالش برانگیز(اعتماد به نفس/خودکار آمدی)
۲) داشتن اسناد مثبت درباره موفقیتهای حال و آینده (خوش بینی)
۳) پایداری در راه هدف و در صورت لزوم تغییر مسیر رسیدن به هدف برای دستیابی به موفقیت(امیدواری)
۴) پایداری هنگام مواجه با سختیها و مشکلات برای دست یابی به موفقیت(انعطاف پذیری).(قانع نیا،۱۳۹۳)
تعریف عملیاتی : نمره ای است که آزمون شونده از پرسشنامه سرمایه روانشناختی لوتانز (PCQ) 2007 کسب می کند .
فصل دوم
مبانی نظری و پژوهشی
مقدمه :
ما در این بخش از پژوهش خود قصد داریم به ادبیات نظری و پژوهشی اشاره کنیم . این فصل از پژوهش خود به دو بخش که مربوط به دو متغیر اصلی پژوهش که همان فرهنگ سازمانی و جو سازمانی و سرمایه روانشناختی می باشد ت
قسیم می شود. در ابتدا به بیان تعاریفی از فرهنگ سازمانی و جو سازمانی و سرمایه روانشناختی و بیان ویژگی و مراحل آن می پردازیم ، سپس به ارزیابی فرهنگ سازمانی و جو سازمانی و سرمایه روانشناختی و انواع آن اشاره می کنیم .
مفهوم فرهنگ
فرهنگ واژهای است که علمای علم اجتماع و پژوهشگران رشته مردمشناسی آن را به کار میبرند و این واژه از گسترش وسیعی برخوردار است و آنچنان مفید واقع شده که آن را در سایر علوم اجتماعی نیز به کار میبرند. فرهنگ در قالب بحث تخصصی خود در حدود اواسط قرن نوزدهم در نوشتههای علمای مردمشناسی پدیدار شد و کاربرد علمی کلمۀ فرهنگ در اواخر قرن مذکور توسط تایلر (۱۹۱۷ـ۱۸۳۲) مردمشناس انگلیسی صورت گرفت.
یکی از مبانی اساسی علوم رفتاری با رشتۀ انسانشناسی آغاز میشود و یکی از رشتههای فرعی انسانشناسی، انسانشناسی فرهنگی است که با مطالعه رفتار سازمانی ارتباط نزدیک دارد. انسانشناسی فرهنگی با رفتار مکتسبه انسانها که از فرهنگ آنها تأثیر میگیرد و نیز با فرهنگ متأثر از این رفتار سر و کار دارد. درواقع بدون فهم عمیق ارزشهای فرهنگی جامعه نمیتوان رفتار سازمانی را به درستی فهمید(دیویس،ترجمه میر سپاسی،۱۳۸۶).
نقشی که فرهنگ در رفتار انسان ایفا میکند، یکی از مهمترین مفاهیمی است که در علوم رفتاری وجود دارد. هرچند تاکنون بهطور کامل مورد ارزیابی قرار نگرفته است. فرهنگ آنچه را که انسان یاد میگیرد و نیز نحوه رفتار او را تعیین میکند. در مورد اینکه فرهنگ چگونه به وجود میآید، باید گفت که فرهنگ پدیدهای است که با توجه به خواستههای طبیعی و نیروهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. جغرافیای منطقه، تاریخ و رویدادهای قوم، زبان و ادبیات رایج در میان مردم، دین و مذهب، اقتصاد و شیوۀ معیشت مردم در پیدایش فرهنگ اثر گذاشته و در ترکیبی سازگار با یکدیگر، مجموعهای از ارزشها و باورهای چیره را پدید میآورند که بر رفتار انسانی تأثیر میگذارد و ارتباط میان مردم را آسان میسازد.
بهصورت خیلی کلی مفهوم فرهنگ عبارت است از، کیفیت زندگی گروهی از افراد بشر که از یک نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میکند. به عقیدۀ ادگار شاین فرهنگ را میتوان بهعنوان یک پدیده که در تمام مدت اطراف ما را احاطه کرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به نظر وی هنگامی که فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان میآورد میتواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نماید و سپس تغییر دهد.
پژوهشگران مسائل فرهنگی، کاربرد فرهنگ را در دو زمینه بیان میکنند:
۱ـ فرهنگ در گستردهترین معنی میتواند به فرآوردههای تمدن پیچیده و پیشرفته اشاره داشته باشد که در چنین معنایی به چیزهایی مانند ادبیات، هنر، فلسفه، دانش و فنشناسی بازمیگردد.
۲ـ در زمینه دیگر فرهنگ از سوی مردمشناسان و دیگر کسانی که انسان را بررسی میکنند به کار میرود در این معنی به آفریدههای اندیشه، عادات، اشیاء عادی اشاره دارد که در پی انباشت آنها سازگاری پیچیدهای بین انسان و محیط طبیعی وی پدید میآید(دیویس،ترجمه میر سپاسی،۱۳۸۶).
مفهوم فرهنگ سازمان
فرهنگ سازمانی موضوعی است که بهتازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح کیفیت زندگی جامعه انسانی به کار برده میشود. ولی دربارۀ فرهنگ سازمانی آنچه مربوط به کار و رفتار مردمان در سازمان است کمتر سخن گفته شده است.
از ترکیب دو واژه فرهنگ و سازمان اندیشهای تازه پدید آمده است که هیچیک از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد. سازمان یک استعاره برای نظم و تربیت است درحالیکه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه با نظم. فرهنگ کمک میکند تا دربارۀ چیزی جدای از مسائل فنی در سازمان سخن گفته شود و باعث میشود نوعی از روان همراه با نوعی رمز و راز پدید آید. بنابراین میتوان گفت فرهنگ در یک سازمان مانند شخصیت در یک انسان است.
فرهنگ سازمانی پدیدهای است که در سازمان است و همۀ اعضاء اتفاق نظر دارند که یک دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نامرئی هدایت میکند. شناخت و درک چیزی که فرهنگ سازمان را میسازد، شیوۀ ایجاد و دوام آن به ما کمک میکند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه کنیم.
مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود. کریس آرجریس، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده میخواند و آن را در قالب رفتاری که مردم در عمل از خود آشکار میسازند، راهی که بر آن پایه بهطور واقعی میاندیشند و احساس میکنند و شیوهای که بهطور واقعی با هم رفتار میکنند تعریف میکند.
ادگار شاین نیز فرهنگ سازمانی را اینگونه تعریف میکند:
یک الگویی از مفروضات بنیادی است که اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تکامل داخلی آن را یاد میگیرند و چنان خوب عمل میکند که معتبر شناخته شده، سپس بهصورت یک روش صحیح برای درک، اندیشه و احساس کردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته میشود. جیمز پرسی معتقد است که افراد یک سازمان دارای ارزشهای مشترک، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فکری و رفتاری هستند و بهطور خلاصه، فر
هنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترک افراد سازمان تعریف میکند(زمردیان،۱۳۸۶).
به عقیدۀ پژوهشگر دیگری، فرهنگ سازمانی عبارت است از اندیشۀ مشترک اعضای یک سازمان که آنها را از سازمان دیگر متمایز میکند. این پژوهشگر مینویسد، علیرغم اینکه تعریف واحدی از فرهنگ سازمانی وجود ندارد ولی میتوان گفت که همۀ افرادی که در این زمینه مطالعه نمودهاند همگی توافق دارند که فرهنگ؛
• کلی است که از مجموع اجزای آن بیشتر است.
• تاریخچه سازمان را منعکس میکند.
• به مطالعۀ انسانشناسی مانند رسوم و نهادها مربوط میشود.
• توسط گروهی از افراد که یک سازمان را تشکیل دادهاند شکل گرفته است.
• حرکت آن کند و سخت است.
• تغییر آن به سختی صورت میگیرد.
با توجه به تعریف عنوانشده به این نتیجه میرسیم که تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترک حاکم بر سازمان یاد میکنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است که بهعنوان یک پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است(عطافر،۱۳۸۸).
ویژگیهای فرهنگ سازمانی
درصورتیکه فرهنگ را سیستمی از استنباط مشترک اعضاء نسبت به یک سازما