اردیبهشت 8, 1403

تمامی اتفاقات بزرگی که در اپیزود پایانی فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت» رخ داد

اخطار: از اون جایی که این مطلب می خواد به صحبت در مورد اتفاقات اپیزود پایانی فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت» بپردازه پس به کسایی که هنوز این اپیزود رو ندیده ان پیشنهاد می کنیم که از خوندن این مطلب دوری کنن.

بعد از یه اپیزود تقریباً ناامید کننده و بی سابقه در هفته گذشته، این هفته تماشاگر اپیزود پایانی فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت» بودیم که نسبت به اپیزود قبلی راضی کننده تر بود و دوباره ما رو با حال و هوای دوست داشتنی اپیزودها و فصلای قبلی سریال آشنا کرد.
اپیزود هفتم و پایانی فصل هفتم با عنوان «اژدها و گرگ» (The Dragon and the Wolf) هر اون چه که از یه اپیزود پایانی انتظار می رفت و تماشاگران علاقه مند اون بودن رو در خود داشت: از مرگای شوکه کننده گرفته تا شاخ به شاخ شدن تیریون و سرسی و رازهایی که برملا شد.

در این اپیزود افراد و شخصیتای برجسته سریال در کینگز لندینگ حضور پیدا کرده بودن تا تماشاگر آزاد شدن یکی از مردگان زنده شده از یه قفس باشن. در آخر تماشاگر همکاری و مشارکت فرزندان استارک بودیم تا انتقام خون پدرشون رو بگیرن. در ادامه می خوایم به تموم اتفاقات بزرگی که در این اپیزود اتفاق افتاد بپردازیم.

مهم ترین اتفاق این اپیزود این بود که تقریباً تموم شخصیتای اصلی داستان در کینگز لندینگ حضور پیدا کرده بودن تا یه مرده زنده شده رو به تماشا بشینن و از واقعی بودن خطر پادشاه شب خبردار شن. جبهه جون اسنو و دینریس  تارگرین هم با هدف راضی کردن سرسی واسه یه آتیش بس موقت و همکاری با هم علیه ارتش پادشاه شب بر خلاف میل باطنی به کینگز لندینگ قدم گذاشتن. وقتی که سرسی در فاصله چند سانتیمتری از مرده متحرک قرار گرفت می شد ترس رو در چشمون و صورت اون و هم اینکه همه کسایی که واسه اولین بار با اینجور واقعیتی روبرو شده بودن دید. تنها کسی که از این موضوع حیرت زده نشد استاد کایبرن بود که موضوع براش بی اهمیت نشون می داد. جون اسنو در ادامه میگه که در هر صورت و هر اتفاقی که بیفته ایشون به دینریس وفادار می مونه که ممکنه این موضوع باعث شک و دودلی سرسی در همراهی با کمپین وستروس علیه پادشاه شب شه.

در بخش دیگری از اپیزود، برین اهل تارث از دیدن سگ شکارچی اونم زنده و سلامت شوکه می شه چون آخرین باری که این دو با هم برخورد کردن برین به خیال خود این مرد شرور رو کشته بود. اونا در علاقه به آریا استارک مشترک هستن و برین هم به سگ شکاری اطلاع میده که آریا حالا در وینترفل در امانه و می تونه خوب از خود مراقبت کنه.

این مطلب را هم بخوانید :   ۱۵ دروغی که با رسیدن به سی سالگی نباید درباره پس انداز کردن به خود بگویید

هم اینکه سگ شکاری به محض ورود به دراگون پیت به سراغ برادرش، ماونتن (کوهستان) میره و بعد از زل زدن به چشمای زامبی و عجیب داداش منفورش میگه:” حالا حتی ازم هم بیریخت تری. اونا با تو چه کردن؟ تو میدونی که کی به دنبال تو میاد”.

صحنه ملاقات تیریون و سرسی هم تکون دهنده و مطمئنا یکی از بهترین و تاثیرگذارترین صحنه های همه سریال هستش و تیریون دوباره ثابت کرد که در مقام دست راست شاهان و ملکها بسیار موفق عمل می کنه.
ایشون در تلاش واسه درست کردن حرفای ناامید کننده جون اسنو، به طور مخفیانه و خصوصی با سرسی ملاقات می کنه هر چند می دونه که ممکنه این حماقت به قیمت جانش تموم شه.
اون حتی از سرسی درخواست می کنه که به ماونتن دستور دهد اونو بکشه اما سرسی از این کار دوری می کنه.
اون ناراحتی خود رو از مرگ خواهرزاده هاش، میرسلا و تومن میگه و میگه که اونا رو دوست داشته.

حتی به خاطر مرگ پدرشون، تایوین هم از خواهرش خونخوارش معذرت خواهی می کنه.
ایشون هم اینکه می فهمه که ترس سرسی به دلیل باردار بودنه. سرسی دستش رو در مقابل چشمون تیریون روی شکم خود میکشه و تیریون به سرعت متوجه ماجرا می شه.
بعد از صحبتای این دو، سرسی اعلام می کنه واسه مقابله با مردگان به اونا کمک کرده و بزودی همه نیروهاش رو به وینترفل می فرستد.

کی فکر می کرد که ثیون گریجوی و ماونتن اشتراکاتی با هم دارن؟! قبل از این که ثیون صورت مردی از خاندان آیرون بورن که از کمک به اون واسه بازپس گرفتن خواهرش از یورون خوددداری میکنه رو خرد کنه در اتاقی در دراگون استون با جون اسنو ملاقات می کنه.
ایشون در این ملاقات اعلام می کنه که راه اونا از هم جدا شده و اون باید واسه نجات خواهرش از کمپین جون اسنو جدا شه.
جون اسنو هم طوری اونو به خاطر خیانتش به خاندان استارک می بخشه و میگه: ” تو یه گریجوی و یه استارک هستی”.

نویسندگان سریال موفق شدن تماشاگران و لیتل فینگر رو راضی کنن که خواهران استارک در دام توطئه لیتل فینگر افتادن و شدیدا با هم اختلاف دارن. سانسا به کمک لیتل فینگر شرایطی رو جفت و جور می آورد که آریا رو به خاطر «ظلم» هاش در حق سانسا محاکمه کنن. اما تموم این ماجرا چیزی جز یه نقشه استادانه از طرف سانسا، آریا و برن واسه کشتن لیتل فینگر به خاطر همه دسیسها و جنایاتش که به بروز تراژدیای زیادی در میان خاندان استارک منتهی شد نیس.
سانسا نقش لیتل فینگر رو در قتل جون اسنو و لیسا آرین (خاله اونا) رو برملا می کنه و برن هم با کمک از استعداد خود در مورد دیدن اتفاقات گذشته،خیانت اون به ند و کاتلین استارک رو افشا می کنه.
در آخر آریا با خنجر خود لیتل فینگر گلوی اونو می بره و سراسر جهان از دیدن این صحنه به وجد میان.

این مطلب را هم بخوانید :   هیولای تنهایی در کمین سلامتی انسان؛ نگاهی به صدمات جسمی و روانی تنهایی

اتفاق مهم دیگه داستان این بود که در آخر جیمی که می فهمه سرسی به همه دروغ گفته تصمیم به ترک اون میگیره. سرسی می بینه که جیمی واسه سفر خود و بعضی از لنیسترها به شمال نقشه میکشه و از اون می پرسد که قصدش چیه و اون در جواب میگه که واسه مقابله با هزاران مرده متحرک نقشه میکشه. اما سرسی میگه که ایشون به تیریون، جون اسنو و دینریس دروغ گفته و قصد نداشته و نداره که در مقابله با پادشاه شب و ارتش مردگان اون به اونا کمکی بکنه. اون میگه که آیرون بنک رو در کنار خود داره و از راه یورون هم سربازان زبده ای رو در اسوس اجیر کرده. با این وجود جیمی می دونه که سرسی به اشتباه فکر میکنه که سربازان اجیر شده در برابر اژدهایان و زامبیا از اون مراقبت می کنن. انگار جیمی تحت تاثیر سخنان برین اهل تارث قرار گرفته که وفاداری اونو بی ارزش می دونه. اینجوری جیمی راضی می شه که خواهرش رو ترک کنه و آخرین بار اونو سوار بر اسب و تنها می بینیم که در باران دور می شه.

سمیول تارلی هم موفق می شه خود رو به وینترفل برسونه و خبرهای مهمی رو به برن برسونه. در همین زمان مشخص می شه که روابط شنیع دیگری به جز رابطه سرسی و لنیستر وجود داشته.
برن به سمیول میگه که اون کلاغ سه چشم بوده و سمیول هم میگه که معنی این موضوع رو درک نمی کنه.
برن در ادامه به صورت کوتاه کلاغ سه چشم بودن رو واسه ایشون توضیح میده و به اون میگه که باید به جون اسنو که در راه برگشت به وینترفله خبر داده شه که ایشون در واقع حرامزاده خونواده استارک نبوده و پسر ریگر تارگرین و لیانا استارکه. اما سمیول نکته مهمی که گیلی در آخرین ساعات حضورشون در  خاطراتای سپتون کشف کرده بود رو با ایشون در میان میذاره و بدون این دست اون دست کردن برن هم با قدرت خود مراسم ازدواج این دو رو می بینه.

این مطلب را هم بخوانید :   ۷ نشانه که می‌گویند شما انسان جذابی هستید حتی اگر این‌طور فکر نکنید
اینجوری جون وارث قانونی آیرون ثرون حساب می شه.

در ادامه می بینیم که رابطه ای عاشقانه و البته حروم بین جون اسنو و دینریس شکل میگیره در حالی که هیچ کدوم از نسبت خانوادگی همدیگه اطلاعی ندارن.

در آخر تماشاگر صحنه ای که مدتا منتطر اون بودیم هستیم و سانسا و آریا به فرق هاشون اقرار کرده و در پیدا میکنن که مکمل همدیگه هستن و با همین مشارکت تونسته ان لیتل فینگر رو از سر راه بردارن. آریا به سانسا میگه:” تو قوی ترین انسانی هستی که می شناسم”. بعد سانسا گفته های پدرش رو در حالی که به بیرون از وینترفل خیره شده بازگو می کنه:” وقتی که برفا  ببارن و بادهای سفید وزیدن بگیره، گرگای تنها خواهند مرد اما گله زنده خواهند موند”. این نقل قول خوب نشون میده که تنها مشارکت استارکا، در کنار هم موندن اونا و ترکیب استعدادها و مهارتای منحصر به فردشان باعث شده اونا بتونن مردی که مسئول از هم پاشیدن خاندان اونا بود رو به سزای اعمالش برسانند.

در آخر داستان می بینیم که پادشاه شب همراه با اژدهای زامبی خود به ایست واچ می رسه و با به کار گیری شعله های آبی یه تیکه از دیوار رو نابود می کنه.
بعد از هفت فصل جلو رفتن کنه و تأمل برانگیز،پادشاه شب و ارتش مردگان اون در آخر به دیوار می رسن. برن با به کار گیری کلاغای خود تماشاگر این ماجرا می شه.
ارتش مردگان به ایست واچ حمله می کنن. ویسریون زامبی هم از راه می رسه و در حالی که پادشاه شب روی پشت اون سوار شده با یه شعله آبی ایست واچ رو نابود می کنه.
انگار تورموند غول کش و بریک دونداریون با رسوندن خود به بخشی از دیوار که خراب نشده خود رو نجات میدن اما سرنوشت اونا در ادامه در هاله ای از ابهام قرار داره.